نقد و بررسی
داستان های کلیله و دمنهروزگاری در جنگلی دور، همه ی حیوانات در کنار هم خوش و خرم زندگی می کردند، روزها به گردش می رفتند و شب ها در آرامش می خوابیدند، از آب چشمه ها می خوردند و میوه های جنگل را بین خودشان تقسیم می کردند، جشن عروسی می گرفتند و شادی می کردند و صدای رقص و آوازشان تا دور دست ها شنیده می شد.
شادی آنها چندان دوام نیاورد؛ چون یک شیر ستمگر و زورگو در نزدیکی آنها پیدا شده بود. او بدون اینکه خودش را نشان بدهد، هر روز به تعدادی از حیوانات حمله می کرد و آنها را تکه و پاره می کرد و بعضی از آنها را می خورد.
0دیدگاه